یگانه دختر ریحان جانیگانه دختر ریحان جان، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 12 روز سن داره
گل پسرم امیرحسین خانگل پسرم امیرحسین خان، تا این لحظه: 7 سال و 9 ماه و 18 روز سن داره

زیباترین لبخند خداوند ریحان جان

23 ماهگی ناناز خانوم

سلام دوستان متاسفانه سفرم به یزد و غیبتم خیلی طولانی شد شرمنده اتفاقات زیادی در این مدتی که نبودم افتاد اول همه بیست و سه ماهگیت با کلی تاخیر تبریک میگم نفس من انشالله که 120 ساله بشی تا ششم آذر برابر با پنجشنبه شب شهادت حضرت رقیه  شبها که از خواب بیدار میشدی دو تا سه مرتبه بهت شیر میدادم و از جمعه شب که روز شهادت حضرت رفیه بوداز حضرت رقیه مدد گرفتم که کمکمون کنه و تصمیم گرفتم دیگه تو شب هم بهت شیر ندم و دوره شیرخوردنت به طور کامل قطع کنم خیلی استرس داشتم آخه نصف شب که بیدار میشدی چشمات باز نمیکردی و فقط دهانت باز میکردی و منتظر...
27 آبان 1393

از شیر گرفتن دخمل خانومم...

سلام دوستان و سلام به دخملم که اینبار دیگه واقعا خانوم و بزرگ شدی عزیزکم عزیز دلم یکی از سخت ترین کارهای زندگیم رو توی این روزها انجام داد جمعه صبح 23 آبان تصمیم گرفتم که دیگه بهت شیر ندم عزیز دلم واقعا احساس بدی داشتم حدود دو سال بود که وقتی تو آغوشم قرار میگرفتی و با شیر خوردن آروم میشدی و بیشتر از شما من از اینکه تو کنارم اونجور آروم میگرفتی و شیر میخوردی لذت میبردم خیلی سخت بود احساس بدی داشتم فکر میکردم یک آدم ظالم هستم که بزرگترین ظلم به جیگر گوشه ام میکنم عزیز دلم منو ببخش واقعا چاره ای نداشتم کاری بود که بالاخره باید انجام میشد و این تصمیم سخت روز...
25 آبان 1393

رویش هفدهمین مروارید ریحان عزیزم

سلام دوستان عزاداریهاتون قبول دخمل قشنگم توی این پست اومدم خبر از نمایان شدن دندون خوشکلت بدم که بعد از چندین روز بی حالیت و اسهال و استفراغی که داشتی و دیگه تو این روزها خبر از اون لپهای خوشکلت نیست و خیلی لاغر شدی و دهان به هیچ غذایی نمیزنی بالاخره دیشب دیدم دندون کرسیت نمایان شده و انشالله که از این به بعد اوضاع بی حالیت خوب بشه عزیز دلم جدیدترین حرفی هم که زدی این بود که دیروز آقاجونت سر به سرت میگذاشت شما هم به آقاجون گفتی آقا جون اصن دوست دارم (آقا جون اصلا دوست ندارم) این جمله ای هست که وقتی اذیتم میکنی بهت میگم ...
15 آبان 1393

همایش شیر خوارگان

بازم سلام به همه دوستان خوبم بعد هم سلام به نفس و جگر گوشه خودم ریحان عزیزم اول از همه این روزها رو بهتون تسلیت میگم و توی این روزهای عزیز از همه شما التماس دعا دارم از این روزهات بخوام بگم بازم همون جمله خیلی خیلی تکراری که دیگه واقعا بزرگ شدی صحبتات که کلا به شکل جمله بندی هستش شعر توپولویم توپولو رو قشنگ یاد گرفتی و یک یا دو کلمه آخر هر مصراع رو میگی نفس من دیگه اینکه توی این روزها چند بار هیئت رفتیم و یک روز که برگشتم دیدم چند تا کلمه مبهم به کار میبری و مرتب تکرار میکنی دقت کردم دیدم داری صلوات میفرستی قربونت برم اصلا من باهات کار نکرده بودم...
9 آبان 1393
1